گوناگون

خیلی از دوستان موقع کنکور دادن به قبولی تو دانشگاه شریف فکر میکردند.شایدم تو انتخاب رشته اولیشو شریف گذاشته باشن!

حالا هم ناراضی نباشید.دانشگاه قم که خیلی بهتر از شریف هست. اما محض اینکه خیالتون رو راحت کنم اینجا بهتر از شریف هست تو ادامه مطلب واستون یک بلیط رفت به دانشگاه شریف رو گذاشتم که خودتون از نزدیک ببینید اینجا بهتره نه شریف.

گوناگون...

 

یعنی موشه روزی؟

دیست د دیست هم دهیم به مهر

میهن خودمو ره کنیم جور!

گوناگون...

مدتی از روزی که قرار بود انتخابات برگزار بشود  و ...به دلایلی نشد میگذرد

الانم که نمیدانم بشود یا نه!

قبلا ما دنبال این مسایل بودیم چون عقیده داشتیم باید کاری کرد،قدمی برداشت و ...مهمتر از همه جلوی سوئ استفاده بعضی هارو گرفت.(منظورم خواص دانه درشت است که داستانش را به تفصیل همه دانند)

ولی وقتی جلوتر رفتیم دیدیم آنچه را که نباید! (گمانی بود و هنوز هم نفهمیدیم که بود یا نبود )واما گمان چه بود؟ یاد حرف استادی اوفتادم که میگفت :"آب از سرچشمه گل آلوده "گمانم که گمانم همین حرف استاد بود.

بعد از اتفاقاتی...

پیش مقام مسئولی(بوووق) رفتیم و صحبت کردیم و دلیل خواستیم و ...فرد مسئول تنها جوابی که ما داد این بود: "اقایان حالا که گذشت بیایید برای اصلاح این سیستم فاسد راهی بیابیم..." حق داشت بنده ی خدا،نمیتوانست بگوید مشکل از مافوق ها است و ما فقط اطاعت میکنیم.

مقام مسئول(بووووق) دیگری که حقایق برایش روشن شد نیز چنین گفت: " اگر نیت شما خیر و کار برای خدا می کنید بدانید که او حاضر و ناظر است و ..."(بدین معنی که شما تکلیفتان را بجا آوردید و...)

ما ازین حرف ها بسیار رنجور شدیم و در دلمان گفتیم شما که میدانید چه خبر است و می توانید کاری کنید پس چرا کاری نمی کنید !!!و هزاران گمان بد زدیم ...مانند گمان بالا که" آب از سرچشمه گل آلوده."

 

حال گمان دیگری میزنیم که نکند همه این ها کشک بوده و خواستند ما را امتحان کنند و بشناسند و...

گمان بعدی چیست و حقیقت چیست شاید روزی معلوم شود.

شما چه گمان می کنید( نظر شما چیست)؟

 

پ.ن: دنبال نتیجه نگردید،گشتم نبود نگرد نیست.

 

 

 

گوناگون...

 

نجات کودکان ژاپنی  در منطقه سیل زده در ژاپن

گوناگون...

باز هم می گویم می ترسم

و این سهم من از بودن است از تقدیرم.

 واین روز ها بیشتر...

حالم خوب است،

 اما باور نکن

می گویند قصه تکرار می شود

اگر آمریکا برود.

 

 پی نوشت:میدونم عیبه چشم بچه مسلمون به ...(ولش کن اسمشو نیارم بهتره) باشه اما این مسلمونا بودند که کورم کردند.

گوناگون...

«خالد حسینی» نویسینده‌ی افغانی- آمریکایی رمان جدیدش را سال 2013 روانه‌ی بازار کتاب می‌کند. خالد حسینی نوسینده‌ی افغانی‌تبار رمان‌های معروف «بادبادک باز» و «هزار خورشید تابان»، سومین اثرش را ماه می سال آینده‌ی میلادی منتشر می‌کند. اثر جدید حسینی، روایت سفری در زمان و مکان خواهد بود.

انتشارات «ریورهد» که تحت نظر نشر «پنگوئن» فعالیت می‌کند، تاریخ انتشار «و کوه‌ها طنین می‌افکنند» را 21 می اعلام کرده است. این نویسنده و پزشک افغانی راجع به رمان جدیدش گفت: برای دستیابی به تم مرکزی داستانم در عمق خانواده غرق شدم. رمان‌های قبلی‌ام قصه‌های دلی پدر و مادر بودن را روایت می‌کردند.

رمان جدیدم داستان چند نسل یک خانواده است که حول و حوش روابط برادران و خواهران می‌چرخد و روشی را بیان می‌کند که برای دوست داشتن، ‌آسیب‌زدن، خیانت کردن، احترام گذاشتن و فداکاری‌کردن به کار می‌گیرند.

به گزارش آسوشتیدپرس، وی در ادامه افزود: از این که فرصت در میان گذاشتن این کتاب با خوانندگانم را دارم، بسیار خوشحالم.

رییس انتشارات «پنگوئن» پس از مطالعه‌ی رمان جدید حسینی، گفت: داستان کتاب او در اقصی نقاط دنیا اتفاق می‌افتد و تجربه و شخصیت‌های داستانش به تو این اجازه را می‌دهند با افرادی که بسیار متفاوت با تو زندگی می‌کنند، همزادپنداری کنی. او به معنای واقعی، انسان بودن را به تو نشان می‌دهد.

خالد حسینی 48 ساله یکی از معروفترین نویسندگان جهان است که دو رمان اولش بیش از 38 میلیون نسخه بفروش رفت. کتاب «بادبادک باز» او که در سال 2003 به چاپ رسید در صدر فهرست پرفروش‌ترین‌های «نیویورک تایمز» قرار گرفت. هر دوی این داستان‌ها در وطن حسینی روایت شده بودند.

منبع: http://www.dailyafghanistan.com/entertainment_detail.php?post_id=126144

گوناگون...

گوناگون...

از دکتر سیدحسین رضوی برقعی شنیدم که روزی استاد محمد گلبن روز دهم تیرماه 1386 به قم آمده بود. خاطره‌ای از پدرش نقل کرد و پشت کتابی نوشت که به هدیه‌اش داد. پدرش سخت شیفته‌ی ابوالقاسم فردوسی بود. چندان که چون پسردار نمی‌شد در روزگار رضاشاه پهلوی با خود عهد کرده بود که اگر خدا به او پسری بدهد، پیاده از روستای اردستان بر سر گور وی در طوس حاضر شود و یک هفته برای آرامگاهش کارگری کند. چنین کرد. بي‌آنکه پای به شهر مشهد بنهد به عهد خویش وفا کرد. اندرز پدرانه‌ی گلبن که نوشت چنین بود:

زنده یاد پدرم بارها به من گفت فرزند! دست من برای فراهم آوردن وسیله‌ی تحصیل تو از سنگینی ِ بیل چند کیلویی خسته نمی‌شود. مبادا روزی برسد که دست تو از سنگینی ِ دو مثقال قلم خسته شود!

گوناگون...

گوناگون...

لطفا این کلیپو دانلود کنید پشیمون نمیشید

(حجمش فقد پنج مگه حتی با دیال آپ زودی دانلود میشه )

برای دانلود اینجا کلیک کنید

گوناگون...